تمام کتاب XX
[0] چه عجیب و مندگار است کلامت خداوند عبدی و جاودان است تمامی کلامت همچنه ریخ و روشان است بر قلب تشنه است کلامت و برترین است هسلی قلب من نوری بر پاهای من چراق راه های من کلامتو چپا بخشه در درنج و زخم من مپوری این کلام ساکشو در قلب من تغییرم به آزادم ساد چبانه نیکوی من چه عجیب و ما نگاره کلامتی خدا رد عبدی و جاودانه تمامی کلامت سلام میکنم به شما شنوندگان و همراهان گرامی.
[1] به قسمتی تازه از برنامه تعلیمی تمام کتاب خوش اومدین.
[2] ما همچنان در حال مطالعه کتابهای عهدعتیق هستیم و به کتاب ارمیا فصلهای 26 و 27 رسیدیم.
[3] میخوام بهتون یاداوری کنم که در برنامه گذشته در باره دوران اصارت صحبت کردیم.
[4] یعنی مدتی که این قوم در بابل موندن که هفتاد سال طول کشید و کلام خداوند به انجام رسید.
[5] پس این کتابی که در دستان ماست یه کتاب نباوتیه و کتاب نباوتی شامل گذشته، حال و آینده است.
[6] اما در همین شروع برنامه اجازه می خواهم خوش آمد بگم به مهمونمون برادر یوسف سلام بر شما خیلی خوش آمدید سلام و درود خوهرسنم گرامی باعث افتخار منه که در کنار شما هستم برادر یوسف، فصل بیست و شش با اشاره به زمان نوشته شدن این نبوت شروع میشه و میگه مدت کتاهی بعد از آنکه یهو یاقیم پسر یوشیا پادشاه یهودا شد، خداوند به من گفت در وسط حیات معبد بزرگ به ایست و هرچی را به تو عمر کردم به مردمی که از شهرهای یهودا برای پرستش به اینجا می آیند، اعلام کن.
[7] در حقیقت وضعیت قوم مثل یه مرز بیدرمان بود.
[8] خداوند از زمان اشعیا بهشون حشتار می داد و شکایت می کرد در اینجا حدود ست سال از دوران اشعیا گذشته و در کمال تأصف وضعیت هیچ تغییر نکرده در ارمیا هفت مردم می گفتند ما در اینجا در معبد بزرگ خداوند در امن و امان هستیم این معبد بزرگ خداوند است اونها مرتکب زنا، دوزدی و سوگند دروغ می شدن و با وجود این گناهان پرستش هم می کردن یهودیان سه عید بزرگ داشتن که در اونها مردم برای پرستش به معبد می رفتن در این فصل به نظر می رسه که در زمان یکی از سه عید برای پرستش اومده بودن اما در آیه سه می خونیم شاید مردم گوش کنند و از راه های ناراست خود بازگردند یعنی تمام کسانی که برای پرستش می اومدن در راه های ناراست بودن و با وجود راه های شریرانشون پرستش می کردن برای اونها مشکلی نبود که هم در راه شرارت باشن و هم پرستش کنن ولی این دقیقا چیزیه که خدا تحمل نمی کنه درسته، به نظرم اگه بخواییم برای آیات یک تا هفت یه عنوان انتخاب کنیم، میتونیم بگیم این یه پیغام حشدار و دعوت برای عصر خواهیه.
[9] برادر یوسف لطفاً به همون بگین که خداوند از چه طریقهایی به قوم حشدار داد و اونا چطور باید عصر خواهی میکردن.
[10] خب، حشتار خداوند این بود که این وضعیت رو نمیتونه تحمل کنه و دعاوری خواهد کرد و برای عزخاهی قوم باید توبه می کردن و از راه های شریرانشون بر می گشتن.
[11] ولی ما می بینیم که شرارتشون افضایش پیدا کرد و به جای این که به خاطر گناهانشون توبه کنن شرارت رو بیشتر کردن.
[12] در اینجا می خونیم شاید مردم گوش کنند و از راه های ناراست خود بازگردند و در نتیجه این حرف اونها ارمی ها رو دستگیر کردن و بهش گفتن تو قطعا خواهی مرد یعنی به جای توبه می خواستن به گناهانشون یه شرارت بزرگ هم اضافه کنن یعنی قتل نبی خدا درسته، وقتی ارمیا این حشدارو بهشون میرسون به یه واقعه قدیمی اشاره کرد که در شیلو اتفاق افتاده بود.
[13] از آیه چهار به بعد میگه خداوند به من گفت که به مردم بگویم من خداوند گفتم که شما با اطاعت از تعالیمی که من به شما داده ام مرا پیروبی کنید و به سخنان خادمان من یعنی انبیا کسانی که من مرتبن برای شما فرست داده ام توجه کنید ولی شما هرگز آنچرا که آنها گفتند اطاعت نکردید.
[14] اگر به بی اطاعتی ادامه دهید، دران صورت همان بلایی که بر سر شیلوح آوردم، بر سر این معبد بزرگ نیز خواهم آورد و تمام ملتها اسم این شهر را به عنوان نفرین به کار خواهند برد.
[15] مجرای شیلوح جی بود که بهشون حشدار میده اگه توبه نکنید، سرنوشته مشابهی خواهید داشت.
[16] شیلوه مکانیه که در اون خیمه اجتماع ساخته شد و در کمال تأصف وقتی خیمه در شیلوه بود ناپاکی در همون خیمه در شیلوه اتفاق افتاد.
[17] همونطور که در فصلهای اول از کتاب اول سمویل میخونیم.
[18] اشتباهشون این بود که هم در گناه و هم شرارت بودن و هم میخواستن صندوق خداوند رو بیارن و ازش به عنوان یه تلسم استفاده کنن تا پیروز بشن.
[19] در حقیقت اگه به جای گناه توبه می کردن به راحتی پیروز می شدن.
[20] ولی برای اونها توبه یه کار دوشوار و ناخوشاین بود.
[21] پس ترجیح دادن که صندوق رو بیارن.
[22] انگار این مردم شریر میخواستن خدا رو مجبور کنن که بهشون پیروزی ببخشه اما قطعا نمیشه با چنین روش احمقانهی با خدا برخورد کرد و در نتیجه خدا اجازه داد که صندوق او به دست دشمن بیفته و همونطور که در فصلهای ابتدایی از اول سمویل میخونیم خداوند از جلال و کرامت خودش دفاع کرد و داجون رو در برابر صندوق ویران کرد اما قوم شکست خوردن و صندوق به شیلوه بر نگشت در واقع خداوند خیمه شیلوه رو رد کرد همینطوره در آیات هفت و هشت در باره اکسالعمل کاهنان مردم و انبیا صحبت می کنه در آیه هفت می خونیم تمام کاهنان انبیا و همه مردم آنچه را در معبد بزرگ گفتم شنیدند و آیه هشت می گه به محص این که آنچه خداوند عمر کرده بود بگویم گفتم آنها مرا گرفتند و فریاد زدند تو باید به خاطر این سخنان کشته شوید.
[23] لطفا در باره این واکنش مردم برامون بیشتر تاضیح بدیم.
[24] این یاداور مسئلی هستش که مسیح تعریف کرد.
[25] مسئله صاحب تاکستان.
[26] مردی تاکستانی داشت و در زمان برداشت کارگرانش رو می فرستا تا شاید مقداری از محصول رو برای خودش بیارن ولی کسانی که در اونجا کار می کردن کارگران رو می زدن و دست خالی بر می گردوندن در نهایت صاحب تاکستان یگان پسر خودش رو فرستاد و گفت به پسرم احترام خواهند گذاشت.
[27] درست مثل همینجا که خداوند گفت شاید مردم گوش کنند و از راه های ناراست خود بازگردند.
[28] خداوند گفت من پسر محبوبم رو می فرستم.
[29] شاید وقتی پسرم رو ببینند بهش احترام بذارند.
[30] ولی وقتی پسر رو دیدن گفتن این وارثه بیاین بکشیمش در اینجا وقتی حرفای ارمیا رو شنیدن گفتن ای ارمیا تو باید به خاطر این سخنان کشته شبی اما همینطور که می دونیم اینها گفته های خدا بود نه ارمیا در واقع حتی اگه شما شخص و صدایی که حرفهای خدا رو به شما میرسونه رو هم بکشید دعاوری همچنان انجام خواهد شد چون شما به کلام خداوند گوش ندادید درسته بنابراین در آیات یک تا هفت پیام ارمیه شامله یه حشدار و یه دعوت به توبست و جواب مردم رو در آیات هشت و نه میخونیم بعد برخورد ارمیا رو از آیه ده به بعد می خونه که می گه وقتی رهبران یهودا از این واقعه با خبر شدند با اجله خود رو از کاخ سلطنتی به معبد بزرگ رسانیدند و در دربازه نو در جاهای خود نشستند.
[31] آنگاه کاهنان و انبیا به رهبران و آمه مردم چونین گفتند.
[32] این مرد سزاوار حکم مرگ است چون علیه شهر ما سخن گفته است.
[33] شما با گوش خودتان آن را شنیده اید.
[34] بعد از آن من گفتم خداوند مرا فرستا تا همه چیز را علیه این معبد بزرگ و این شهر اعلام کنم.
[35] شما باید روح و روش و کردار خود را در زندگی تغییر دهید و از خداوند خدای خود اطاعت کنید.
[36] اگر شما چانین کنید اونیز از تصمیم خود برای نابودی شما منصرف خواهد شد.
[37] اما در مورد من در اختیار شما هستم.
[38] با من هر طور که سلاح می دانید منصفانه رفتار کنید.
[39] اما شما مطمئن باشید چه می کنید.
[40] اگر مرا بکشید شما و مردم این شهر باید بدانید که مرد بیگناهی را کشتید.
[41] خونه او به گردن شما خواهد بود.
[42] چون خداوند مرا فرست داده تا این پیام را به شما بدهم برادر یوسف لطفا در باره این ترس برخورد ارمیا برامون بیشتر بگیم ارمیا از اول مورد توهین این قوم بود در فصل 20 دیدیم که چطور اونو کتک زده و در انبار انداختن ما در اینجا در فصل 26 میبینیم که اوضا وخیمتر شده دیگه موضوع توحین و نپذیرفتن پریامش نبود و دیگه درد کتک خوردن و در انبار زندانی شدن نبود بلکه میخواستن علیهش حکم قتل سادر کنن همونطور که داود گفت من با مرگ فقط یک قدم فاصله دارم در این فصل همه مردم همه انبیا و همه کاهنان علیه ارمیا حکم قطر صادر کردن و گفتن تو باید کشته شوی اما من از صبات این مرد درشگفتم اون واقعا همونطوری بود که خداوند بهش گفت تو مانند شهری با برج و باروی مستحکم مانند ستونی از آهند و دیواری از برونز خواهی بود ارمیا با شجاعت بهشون گفت این سخن خداونده شما در راه های او قدم نگذاشتید و از راه های شریرانه خودتون توبه نکردید در واقع اون نگران جان خودش نبود چون اگه می مرد به قوم خودش در آسمان می پیبست و نزد خداوند و خالق خودش می رفت ولی بنی اسرائیل به گناهانشون یه خطای دیگه اضافه می کردن گناهی که نتایج جدی در برداشت همینطوره اجازه بدین یه بار دیگه مرور کنیم بخش اول شامل یه حشدار و یه دوت به توبه بود.
[43] در بخش دوام یعنی آیات هشت و نو شاهد نپذیرفتن و پافشاری برگناه هستیم.
[44] بعد در بخش سوام که در موردش توضیح دادین از آیه ی ده شجاعت و پیروزی ارمیا رو میبینیم.
[45] اما شخصی از این مرد عادل یعنی ارمیا دفا کرد.
[46] اون شخص کی بود؟
[47] در حقیقت دل پادشاه در دست خداوند است و او آن را مانند آب جوی هدایت می کند.
[48] ما در آیه 16 می خونیم آنگاه رهبران قوم و مردم به کاهنان و انبیا گفتند این مرد به نام خداوند خدای ما سخن گفته است و او نباید کشت شود.
[49] این رهبران منو یاد نیقودیموس در یوهننا فصل هفت می دازن زمانی که تمام سنهدرین علیه مسیح بودن و می خواستن او رو به دادگاه ببرن و محکومش کنن نیقودیموس در دفاع از مسیح گفت آیا شریعت به ما اجازه می دهد کسی را محکوم کنین بدون آنکه به سخنان او گوش بدهین؟
[50] اون گفت منطقی نیست که بدون شنیدن از شخص محکومش کنین در اینجا هم خداوند از رهبران استفاده می کنه بعد از آن بعضی از پیران قوم برخواستند و به مردمی که درانجا جمع شده بودند گفتند در زمانی که هزقیه پادشاه یهودا بود میکاه مرشتی که یک نبی بود به مردم گفته بود این مرد حرفای تندی به قوم گفته بود چون در سرکشی و ناعتاعتی به سر می بردن آیا هزقیه اونو به قتل رسوند؟
[51] نه در اینجا هم افرادی بودند که از ارمی ها دفاع کردن و در پایان فصل درباره شخص دیگه ای هم میخونیم میگه چون من از حمایت اخیقام پسر شافان برخوردار بودم مرا به دست مردم ندادند تا کشته شدم این نشون میده که خدا میتونه شخص نیکو رو نجات بده خدا میداند چطور نیک مردان را از وسفسه ها و آزمایش ها برهاند درسته ممنونم خب عزیزان ما میریم برای استراحتی کتاف و خیلی زود با ادامه درس خدمتتون بر میگردیم شنبندگان گرامی با ادامه برنامه با شما هستیم.
[52] برادر یوسف در آیه 16 میخونیم آنگاه رهبران قوم و مردم به کاهنان و انبیا گفتن این مرد به نام خداوند خدای ما سخنگ گفته است و اون نباید کشده شود.
[53] اما در آیه هشت گفته بود به محصه این که آنچه خداوند عمر کرده بود بگویم گفتم آنها مرا گرفتند و فریاد زدند تو باید به خاطر این سخنان کشته شوید.
[54] در اینجا چه اتفاقی افتاد؟
[55] آیا مردم نظرشونو عوض گردن یا اتفاق دیگه ای افتاد؟
[56] خواهرسانم این به ما نشون میده که چقدر راحت میشه بر نظر جمع تحصیل گذاشت.
[57] اجازه بدین از کلام خدا یه مثال بزنم.
[58] در کتاب کارهای رسولان 14 مردم لسره گفتند که پولوس و برنابا جزو خدایان هستند و میخواستند براشون قربانی کنند و در ادامه همون روز اونها پولوس رو سنگسار کردند و از شهر بیرون انداختند و فکر کردند که مرده چطور ممکنه که فکر کنند اون یه خداست ولی بعد از چند ساعت سنگسارش کنند یه نمونه بدتر رو در متا 21 و متا 27 داریم در متا 21 در شهر ارشالین شروع به شعار و راه پیمایی کردن و خونه ای نبود که ندونه مسیح به شهرشون اومده مردم می گفتن سپاس باد بر پسر داود مبارک باد آن کسی که به نام خداوند می آید اما در متا 27 می خونیم که بعد از چند روز یعنی از یک شنبه تا جمعه صبح نظرشون عوض شد و این بار می گفتن مسلوبش کن خونه این مرد به گردن ما و فرزندان ما باشد بنابراین ما نباید به انسان اعتماد کنیم و باید اعتماد من رو بر خدا بذاریم که تغییر نمی کنه بله درسته خب برادر یوسف درباره فصل 27 برامون بگین موضوع اصلی این فصل چیه؟
[59] موضوع اصلی اینه که خدا میخواست از بنده خودش نبوکد نصر برای تعدیب ملت ها استفاده کنه بعد مردم دوره هم جمع شدن تا علیه نبوکد نصر متحد بشن اما ارمیای نبی بود که خداوند بهش گفت تو را نبی امت ها قرار دادم پس اون باید به همه این پادشاهان پیغام می فرستاد و می گفت این کار فایده ای نداره خدا از شما و راه های اشتباهتون خشمگینه اگه نجات می خواید هیچ راه دیگه ای جز توبه نیست متحد شدن شما با همدیگه و تصور این که قدرت شما از نبوکد نصر بیشتره هیچ سودی نداره و موفق نخواهید شد تنها راه برای فرار از داوری خدا اینه که توبه کنید درسته.
[60] اجازه بدید آیات ابتدای این فصل رو بخونم.
[61] در فصل بیستا هفت از آیه یک این طور نوشته.
[62] مدت کمی بعد از آنکه صدقی ها پسر یوشی ها پادشاه یهودا شد، خداوند از من خواست با بندهای چرمی و الوارهای چوبی یوقی درست کنم و به گردن خود بیندازم.
[63] بعد از آن خداوند به من گفت، پیامی به پادشاهان عدوم، موعاب، اممون، سور و سیدون توسط سفیرانشان که برای دیدن هزقی های پادشاه به ارشالیم آمده بودند، بفرستم.
[64] خداوند متعال خدای اسرائیل به من گفت به آنها دستور بدهم تا به پادشان خود بگویند که خداوند می فرماید با قدرت عظیم خود تمام جهان، تمام انسانها و حیوانات روی زمین را آفریدم و من اختیار آن را به هر کس که بخواهم می دهم.
[65] من آن کسی هستم که تمام ملتها را تسلیم بنده خودم نبوکت نصر پادشاه بابل کردم و حتی حیوانات وحشی را به خدمت او واداشتم.
[66] تمام ملتها در خدمت او پسرش و نوهش خواهند بود تا روزی که ملت خودش سقود کنند.
[67] آنگاه ملت او در خدمت ملتهای زورمند و پادشاهان بزرگ در خواهد آمد.
[68] این پیام خطاب پنج پادشاهی که علیه نبوکت نصر با هم متحد شده بودن نوشته شده.
[69] خداوند پنج یوغ برای اونها فرستاد تا تسلیم نبوکت نصر بشن تا وقتی که زمان سقوط خودش برسه.
[70] لطفاً به همون بگیم که این به چه معنی است؟
[71] این یعنی خدا می خواست از نبوکت نصر برای تعدیب این پادشاه ها استفاده کنه و اگه توجه کنید بعضی از اونها در شرق و ادهی هم در غرب اسرائیل بودن برای مثال عدوم و موعاب و عمون در شرق بودن در حالی که سور و سیدون در غرب قرار داشتن و همه اینها می خواستن با هم برزد نبوکت نصر متحد بشن و بهتره بگم برزد خدایی که نبوکت نصر رو فرستاد چون وقتی خدا شخصی رو می فرسته تا داوری رو اجرا کنه این شخص خادم خداوند به حساب میاد و برای انجام اراده او به کار گرفته شده یوخ ها هم به این معنی هستش که اونها باید بنده می شدن و همونطور که قبلن گفتیم یا باید توبه می کردن یا داوری می شدن و هیچ حد میانهی وجود نداره اگه انسان توبه کنه خدا دستشو می گیره و بلندش می کنه اگر توبه نکنید همه شما مانند آنها نابود خواهید شد در این فصل ما می تونیم شکوح و دقت مکاشفه رو ببینیم در آیه 7 میگه تمام امتها در خدمت او پسرش و نوهش خواهند بود و وقتی ما کتاب دانیال رو میخونیم میبینیم که این اتفاق در تاریخ به انجام میرسه قوم نبوکت نصر پادشاه رو خدمت کردن که سر تلایی مجسمه بود و به پسرش هم خدمت کردن و بعد آخرین پادشاه بابل بلشستر بود یعنی نوه نبوکت نصر که اون رو هم خدمت کردن سه نسل دقیقا همونطور که خداوند در این کلام گفته بود درسته اما بعد میگه تا روزی که ملت خودش سقود کند یعنی این اتفاق برای خودشم میفته نبوکب نصر هم سقوط می کنه چون اونم انسان ظالمی بود و از قدرتش سو استفاده کرد بله از قدرتش استفاده اشتباهی کرد کاری که هر انسانی ممکنه انجام بده اما در نهایت نوبت داوری اون هم فرا می رسه مثل اتفاقی که برای آشور افتاد وای بر آشور که اصای قذب من است و اصایی که در دست ایشانه است خشم من می باشد وقتی کارش تموم بشه من این اصا رو می شکنم روزی امپراتوری روم قدرت گرفت و روزی هم افتاد امپراتوری بریتانیا قدرت گرفت و بعد نزول کرد چون متاسفانه با وجود قانون خدا علیه خدا تمرد می کنن و به مخلوقات او ظلم می رسونن درسته و سقوط امپراتوری بابل زمانی اتفاق افتاد که خداوند کروش پارسی را آورتا پادشاهی اونو از بین ببره.
[72] این اتفاق در کتاب اشعیا نباوت شد و به انجام بسید.
[73] خب در ادامه و در آیه نوزده میگه درباره ستونها و حوزشها و پایه های برونزی و غیره.
[74] آیا این قطعات در داخل معبد بودن؟
[75] برای درک این آیه باید آیه هفته رو اول بخونم.
[76] به حرفای آنها گوش ندهید.
[77] مگه چه حرفایی میزدن؟
[78] اینک ظروف خانه خداوند بعد از اندک مدتی از بابل باز آورده خواهد شد.
[79] یعنی ظرفایی که نبوکد نصر در دو حمله قبلی با خودش برد برگردونده می شن و ارمی ها بهشون می گه نه.
[80] چیزی که گرفته شده دیگه بر نمی گرده.
[81] در اینجا منظور از ستونها دو ستون یاکین و بوعزه که در معبد سلیمان بودن.
[82] برای زینت دادن به معبد.
[83] منظور از حوزچه ها هم حوز برونزی در خیمه ملاقاته.
[84] در ارمیا فصل پنجه و دو در باره جزیات این اتفاق می خونیم که چطور نبوکد نصر میاد و ما بقیه این ظروف رو به بابل می بره و معبد ارشالیم رو می سوزونه و شهر رو ویران می کنه.
[85] بعد در کتاب سوگنامه درباره قم و حزن ارمیا می خونیم که بارها به مردم حشتار داد ولی گوشهای اونها خطنه نشده بود و برای همین به اختار خداوند گوش نکردن بله ولی یه نکته تشویق کننده در پایان این فصل هست یه وعده برای احیا و برکت در باره زروف می خونیم آنها را به بابل خواهند برد و در آنجا خواهند ماند تا زمانی که دوباره مورد توجه من قرار گیرند.
[86] آنگاه آنها را به اینجا برمی گردانم.
[87] من خداوند چون این گفتم.
[88] یه دلگرمی در پایان.
[89] در این آیه چی می بینیم برادر؟
[90] خب خداوند این ظروف رو همونطور که وعده داده بود در زمان ازرا، نهیمیا و زروبابل برگردوند و مفهوم این وعده برای ما اینه که با وجود روزهای دوشواری که در درونشون هستیم اتمینان داریم که خداوند ما رو حفظ میکنه بله همینطوره خب به پایان برنامه رسیدیم ممنونم برادر یوسف خسته نباشید خداوند بهتون برکت بده ممنونم خواهر سنم عزیز شما هم خسته نباشید متشکرم.
[91] شنوندگان گرامی ارمیا با رسوندن یک پیام حشداردهنده به قوم شروع کرد.
[92] قومی که متاسفانه در شرارت و شرم عظیمی بودن و در این حال در معبد پرستش می کردن.
[93] خداوند از این وضعیت تنفر داره چون خدا نمی تونه گناه و با محفل مقدس تحمل کنه.
[94] خداوند از ما دعوت می کنه که توبه کنیم.
[95] یعنی واقعیت قلبمونو به حضور او ببریم و مثل داود بگیم خدایا مرا تفتیش کن و از دل من با خبر شو مرا بیازما و افکار مرا بخن ببین آیا خطایی در من هست و مرا به راه جافدانی هدایت نما ازتون دوت می کنم که این کار رو انجام بدید و این اختار رو از خداوند بپذیرید و نسبت بهش جواب گو باشید تا برنامه دیگه خداوند یار و نگهدارتون ابدی و جاودان است تمامی کلامت همچون نهری خروشان است سهر قلب چشن است کلامت و برترین است تسلی قلب من نوری بر پاهای من شراغ راه های من کلامت و چفا بخشه در دورنج و زخم من مبوری این کلام ساکش و در قلب من تغییرم به آزادم ساد چبانه نیکوی من چه عجیب و مندگاره از کلامت خدا رد عبدی و جاودانه از تمامی کلامه